الهه ی الهام
انجمن ادبی

 به زندگی فکر کن ولی برایش غصه نخور،

دیدن حقیقت است ولی درست دیدن، فضیلت،

ادب خرجی ندارد، ولی همه چیز را می خرد

زندگی معلم بی رحمی است که اول امتحان می گیرد 

بعد درس می دهد.

با شروع هر صبح، فکر کن تازه به دنیا آمده ای

مهربان باش و دوست بدار

شاید که فردایی نباشد!!!

چمانی

سه شنبه 29 بهمن 1391برچسب:, :: 14:17 :: نويسنده : حسن سلمانی

 تاریخ تولدت مهم نیست، تاریخ تبلورت مهم است.

اهل کجا بودنت مهم نیست، اهل و به جا بودنت مهم است.

منطقه ی زندگی ات مهم نیست، منطق زندگی ات مهم است!!!

نیروانا جم

چهار شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 16:49 :: نويسنده : حسن سلمانی

 من مانده ام و شانزده جلد لغتنامه که هیچ کدام از واژه هایشان، مترادف این دلتنگی نمی شود.

کاش دهخدا می دانست دلتنگی معنا ندارد؛ درد دارد...!!!

نیروانا جم

سه شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 15:43 :: نويسنده : حسن سلمانی

 می دانی...

گاهی تنها ماندن،

بهای آدم ماندن هاست!

نیروانا جم

سه شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 15:35 :: نويسنده : حسن سلمانی

 خوشبختی نگاه خداست!

دعایت می کنم خداوند هرگز چشم از تو برندارد!!!

میرزایف

شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 14:14 :: نويسنده : حسن سلمانی

 

آمده ام

 

بخاطر پخته شدن در این  دنیا

 

 

خام به دنیا آمده ام

 

 

گلبوته ی محبتم

 

 

کز جام عشق آمده ام

 

 

نیمی پدر نیمی مادر

 

 

درهم تنیده یکپارچه گشته

 

 

یک جان و روح در یک بدن

 

 

هرگز ناقص و نیمه کاره نبوده ام

 

 

از یک کل یکپارچه و تمام به وجود آمده ام

 

 

به سوی حق روندگان

 

 

ره پویان این ره دورند

 

 

بر سجده مولانا

 

 

شمس شده از شام امده ام

 

 

آنچه مرا این سان پر توان ساخته

 

 

(ندای اناالحق)

 

 

مایه فخرو مباهاتم

 

 

شیدای حقایقم

 

 

کزباور و ایمان بسوی حق آمده ام.

 

شاعر:زلیم خان یعقوب

دیلمانج:زین العابدین چمانی     9/12/87

شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 13:33 :: نويسنده : حسن سلمانی

«نیروانا کیست؟»

با سلام خدمت بازدیدکنندگان محترم وبلاگ الهه ی الهام!

خیلی از دوستا چه شفاهی و چه از طریق پیامگذاری در وبلاگ خواستار معرفی و رمز گشایی از هویت همکار پرکار و فعال و اندیشمند الهه ی الهام شده اند و حتی یکی از دوستان عقیده دارد که نیروانا و حسن سلمانی و الهه و الهام و 401 و گلپسر و مانی و بقیه که اسمشان در پایین مطالب می آید؛ همه وجوه مختلف شخصیتی یک نفر است و بنا به دلایلی شاید از نام های مختلف استفاده می شود.

باید بگویم کاش می توانستم این همه متنوع باشم! اما حقیقت این است که در توان من نیست.

فقط بگویم که « نیروانا جم» دوست ندارد به جز در پیامک ها و مطالبی که برایم ارسال می کند شناخته و معرفی بشود. نیروانا اعتقاد راسخ به؛ دوری و دوستی و بی خبربی و خوش خبری دارد.

برایش آرزوی تندرستی دارم!!!

شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 10:30 :: نويسنده : حسن سلمانی

در تقویم زندگی ام...

         هر روز...

         بی تو...

         علامت می خورد...

         نیمه ی گمشده ام...!

نیروانا جم

شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 10:9 :: نويسنده : حسن سلمانی

ای درخت پیر!

از تیغه های تبرها نهراس

تا  ریشه ات در خاک ماوا دارد

تبرها بیهوده می تازند...!

نیروانا جم

شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 10:0 :: نويسنده : حسن سلمانی

 آهای غریبه؛

از دیوار ترک خورده و کوتاه رفاقت فاصله بگیر؛

بارها به روی من ریخته است...!

نیروانا جم

چهار شنبه 27 بهمن 1391برچسب:, :: 16:44 :: نويسنده : حسن سلمانی

 زنده بودن را به بیداری بگذرانیم،

که سال ها به اجبار خواهیم خفت.

مانی

سه شنبه 27 بهمن 1391برچسب:, :: 14:10 :: نويسنده : حسن سلمانی

 کنارت،...

آب خوردن هم مستم می کند...

بی تو اما...

تمام بارهای جهان فقط بر دوشم است...!

نیروانا جم

چهار شنبه 26 بهمن 1391برچسب:, :: 16:47 :: نويسنده : حسن سلمانی

 
بی تو آوار سکوتم بی تو همرنگ محالم 

رگ آبی به سرابم شعله ی سرد زوالم

تویی معراج یقینم بی تو مغبون و حزینم

همه در دام گمانم همه پامال خیالم

سحرم عطر حضورت که رهاورد نسیم است

زهوایت چو زلالم شبرو شام ضلالم

نه در این خطه ی پرخون به جز از گریه بکارم

که دمادم همه آه است و خس آلوده نهالم

زتو بر خاک خروشان به چموشی غزالم

شعر: فاضل نظری

هدیه: مسعوده جمشیدی

دو شنبه 26 بهمن 1391برچسب:, :: 15:43 :: نويسنده : حسن سلمانی

 خدایا!

همه از تو می خواهند « بدهی» اما من از تو می خواهم « بگیری»؛

خستگی را و دلتنگی و غصه ها را، ارز لحظه لحظه ی روزگار همه ی آنهایی که دوستشان دارم.

آمین!!!

مجید خادم

چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, :: 16:39 :: نويسنده : حسن سلمانی

  آنكس كه مصيبت ديد، قدر عافيت را مى داند 

پادشاهى با نوكرش در كشتى نشست تا سفر كند، از آنجا كه آن نوكر نخستين بار بود كه دريا را مى ديد و تا آن وقت رنجهاى دريانوردى را نديده بود، از ترس به گريه و زارى و لرزه افتاد و بى تابى كرد، هرچه او را دلدارى دادند آرام نگرفت ، ناآرامى او باعث شد كه آسايش شاه را بر هم زد، اطرافيان شاه در فكر چاره جويى بودند، تا اينكه حكيمى به شاه گفت : ((اگر فرمان دهى من او را به طريقى آرام و خاموش مى كنم .))

شاه گفت : اگر چنين كنى نهايت لطف را به من نموده اى . حكيم گفت : فرمان بده نوكر را به دريا بيندازند. شاه چنين فرمانى را صادر كرد. او را به دريا افكندند. او پس از چندبار غوطه خوردن در دريا فرياد مى زد مرا كمك كنيد! مرا نجات دهيد! سرانجام موی سرش را گرفتند و به داخل كشتى كشيدند. او در گوشه اى از كشتى خاموش نشست و ديگر چيزى نگفت .

شاه از اين دستور حكيم تعجب كرد و از او پرسيد: ((حكمت اين كار چه بود كه موجب آرامش غلام گرديد؟ ))

حكيم جواب داد: ((او اول رنج غرق شدن را نچشيده بود و قدر سلامت كشتى را نمى دانست ، همچنين قدر عافيت را آن كس داند كه قبلا گرفتار مصيبت گردد.)) 

اى پسر سير ترا نان جوين خوش ننماند

معشوق منست آنكه به نزديك تو زشت است

حوران بهشتى را دوزخ بود اعراف

از دوزخيان پرس كه اعراف بهشت است 



فرق است ميان آنكه يارش در بر

با آنكه دو چشم انتظارش بر در

دو شنبه 25 بهمن 1391برچسب:گلستان,401,الهه ی الهام,سلمانی, :: 15:48 :: نويسنده : حسن سلمانی
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان الهه ی الهام و آدرس elaheelham.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان