الهه ی الهام
انجمن ادبی
«مرثیه ای بر فرزند...» کجایی ای گل گلزار زندگانی من؟ کجایی ای ثمر نخل زندگانی من؟ ز دیده تا شدی ای شاخ ارغوان پنهان به خون نشانده مرا، اشک ارغوانی من بیا ببین که چه سان بی بهار عارض تو به خون دل شده تر، چهره ی جوانی من اجل که خواست تو را جان ستاند از ره کین چرا نخست نیامد به جان ستانی من؟ چو در وفات نمردم، چه لاف عشق زنم که خاک بر سر من باد و مهربانی من! ز شربتی که چشیدی مرا بده قدری که بی وجود تو تلخ است، زندگانی من چو مرگ همچو تویی دیدم و ندادم جان زمانه شد متحیر ز سخت جانی من که هر که جان رودش، زنده چون تواند بود؟ چراغ مرده، فروزنده کی تواند بود؟ این شعر را که شاعر بزرگ« محتشم کاشانی» در رثای فرزندش سروده، از او وام می گیرم و به « محمدرضا» ی مهربان و گل همیشه بهارم تقدیم می کنم. به قول حافظ عزیز:« منم که بی تو نفس می کشم، زهی خجلت/ مگر تو عفو کنی، ورنه چیست عذر گناه» اگر فیلم هندی« شعله» را دیده باشید؛ یکی از روستایی هایی که ازستم« جبار سینک» لطمه دیده، پیر مرد مسلمان و پیر و کوری است که پسرش در همان درگیری ها کشته می شود.پیرمرد باتنی لرزان و صدایی بغض آلود، می گوید:« سنگین ترین بار دنیا، جنازه ی فرزند بر دوش پدر است.»!!! نظرات شما عزیزان:
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|