الهه ی الهام
انجمن ادبی
« حرام است عشق»
زمین
به دامن بانوی آفتاب آویخته است
نمی پرسند چرا
و گالیله جان به در برده است
همه ی قانون ها امّا
مرا از تو دور می دارند
و پروا نمی کنند
از ستاره ی بی مدار.
حلال است
خون کبوتر
لب باغچه
به پای گل سرخ.
حلال است
خون گل سرخ
به پای پیر سرداری ابله
بیگانه ی نام گل.
حلال است
قامت مردان
به چوبهی بی جان دار
حلال نیست ولی
سرو سیراب اندام تو
به آغوش زنده ی من.
[زمین به دامن بانوی آفتاب آویخته است و
آفتاب به دامن بانوی کهکشان
و من
بر ابریشم خیال تو
بر گیسوان تو آویخته ام]
مرا باز می دارند از تو
و پروا ندارند
از ستارهی سرگردان بی مدار
که نظم آسمان را بر آشوبد آخر...
حرام است عشق
و حلال است دروغ
شگفتا!
از مجموعه ی« گیلاس و گندم» منوچهر آتشی
انتخاب و هدیه: حسن سلمانی
نظرات شما عزیزان: شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, :: 10:3 :: نويسنده : حسن سلمانی
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|