الهه ی الهام
انجمن ادبی
«آنیما و آنیموس»
آنیما: روان زنانه ی درون مرد
آنیموس: روان مردانه ی درون زن
درون هر انسان، روانی از جنس مخالف وجود دارد. این روان ناخودآگاه و جنس مخالف درون، آنچنان دنیای شگرفی دارد که انسان هر چه بیشتر به آن آگاه شود، دنیای درون و بیرونش از تعادل بیشتری بهره مند خواهد شد.
پدیده ی تکراری عشق بهترین نمونه برای نشان دادن آنیما(روان زنانه ی درون مرد) و آنیموس( روان مردانه ی درون زن) است.
پس از این که انسان به سن بلوغ می رسد و توانایی تشخیص و تمییز و علاقه به جنس مخالف را می یابد؛ در واقع به مجرد آگاهی از هویت جنسی، پدیده ی فرافکنی توسط روان مردانه یا زنانه انسان بر روی جنس های مخالفِ دوست و آشنا، آغاز می گردد و عشق های ساده و اولیه شکل می گیرد که البته بیشتر منجر به شکست می شود.
اسطوره ها بر این باورند که انسان ازلی ، نر- ماده یعنی دوجنسی بوده است.
افلاطون می گوید: خدایان، نخست انسان را به صورت کره ای آفریدند که دو جنسیت داشت. پس آن را به دو نیم کردند به طوری که هر نیمه ی زنی از نیمه ی مردش جدا افتاد و به همین دلیل است که هر انسانی به دنبال نیمه ی گمشده ی خود سرگردان است و وقتی که به زن یا مردی برمی خورد، فکر می کند که نیمه ی گمشده ی اوست و این در حالیست که نیمه ی گمشده ی هر کسی درون خود اوست.
نیکلاس برایف معتقد است: انسان نه تنها موجودی جنسی بلکه دوجنسی است و مردی که با خصوصیات زنانه ناخودآگاهش در ارتباط نباشد موجودی است که توسط کیهان تسخیر و رباط گونه اداره می شود. زنی هم که با مرد درونش در ارتباط نباشد، زنی است بی شخصیت، بی هویت و بدون هدف و انگیزه.
یونگ می گوید:در نهایت، انسانی به کمال انسانیت خود می رسد که آنیما و آنیموس در او به وحدت و یگانگی کامل برسند. کارل گوستاو یونگ، یکی شدن آنیما و آنیموس را ازدواج جادویی خوانده است و در واقع اصلی ترین بنیان روان آدمی را آنیما و آنیموس می داند.
آنیما در رویاها و تخیلات و نقاشی ها و شعرها و داستان ها به صورت معشوق رویایی و مادر تجلّی می کند؛ همانطور که بروز آنیموس به صورت عاشق رویایی و سوار اسب سفید است که از راه های دور از دل جنگل تاریک و پشت کوه ها و آن سوی دریا ها خواهد آمد و از او خواستگاری خواهد کرد.
شناخت آنیما و آنیموس در انسان می تواند منشاء خلاقیت های هنری و ادبی و نیز ایجاد تعادل روانی در شخص شود و او را در برقراری روابط عاطفی و انسانی با دیگران کمک کند و شخصیت او را تعالی ببخشد.
نشنیده ای که زیر چناری، کدو بنی برجست و بر دمید بروبر به روز بیست؟ پرسید از چنار که تو چند روزه ای؟ گفتا چنار: عمر من افزون تر از دویست گفتا: به بیست روز من از تو فزون شدم این کاهلی بگوی که آخر ز بهر چیست؟ گفتا چنار: نیست مرا با تو هیچ جنگ که اکنون نه روز جنگ و نه هنگام داوریست فردا که بر من و تو وزرد باد مهرگان آن گه شود پدید که نامرد و مرد کیست انوری ابیوردی- شاعر سده ی 4و5 دیوان انوری صفحه565 موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|