الهه ی الهام
انجمن ادبی
شب بارونی لبریز اشکه آسمون شهر
درگیر این احساس خیس و تر
یک جای خالی گوشه قلبم
دنبال جاپای تو می گردم
درحد یک رویا ازم دوری
درچشم من بنشین، که تو نوری
این قصه پایان خوشی داره
از پشت ابری که نمی باره
خورشید خانوم مهربون آخر
این بار بنویس قصه رو از سر... مسعوده جمشیدی
زیباترین قسم
نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی... به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم می گذرد، آنچنانی که فقط، خاطره ای خواهد ماند... لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز. فرستنده: م.شاهمرادی "آزادی" از آن دم که چشم گشودم بر بالای سر خویش قدغن دیده ام،توسری دیده ام ملت اندر بردگی ،بیچارگی، وطن اندر قفس، آزادی بزرگ را بسیار اندک دیده ام . شادی دل را با خون دل آبیاری کرده اند . امید را بشکسته ،عشق را برکنده اند. آزادی را من هیچگاه تمام و کمال ندیده ام. همچو یک قطره آب آنرا بر ما چشانده اند . شعله شمع آزادی شدن، حقگو را به حق می رساند. تقبّل مستعمرگی ، برای هر کس سنگین است. تحمل بردگی، برای هرکس دشوار است. دارائی و هست و نیستم، چه چیزم را بسنده نبود گر خود با عقل و تدبیر خویش چاره خویشتن می کردم. خوشبختی و سعادتم همگان را بسنده بود گر کاشانه و سنگ و دیوارش از آن خودم می بود . آزادی! ای مقدس ترین حرف هر کلام ارزش و بهایت از هر گرانی گرانبهاتر تو ای نور دیده ام ، صدای قلبم دیگر هیچگاه تو را از دست نخواهم داد . اینک بیا نقطه ی پایان گذاریم بر حسرت و ماتم تا خدایان بر این شادیم مباهات کنند . هرگز مباد که آزادی قربانی شود ، من خود ،قربانی آزادی خویشتن خواهم شد. شاعر:زلیم خان یعقوب مترجم:زین العابدین چمانی تاریخ ترجمه:پاییز 1387 دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:آزادی,زین العابدین چمانی ,الاهه الهام,زلیم خان یعقوب, :: 12:42 :: نويسنده : حسن سلمانی
گرد آوری:401 « مرد و چاله» روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسيار دردش آمد ... فرستنده: محمد بوتیماز سلام! یادمان باشد که چیزی به آخر پاییز و موقع شمردن جوجه هایمان نمانده است. باید چرتکه بیندازیم و ببینیم که چند مرده حلاج بوده ایم. گذشته از این حرف ها، و صرف نظر از طالع بینی های هندی و چینی و رومی و ... این باور قلبی مان را بار دیگر مرور کنیم که متولدین آذر ماه هم مثل همه ی موجودات نشانه های بی بدیل قدرت بی انتهای خداوند هستند. به قول شاعر بزرگ هندی« رابنیدرانات تاگور»: «تولد هر نوزاد انسان نشانه ی این است که خداوند هنوز از انسان ناامید نشده است!» این مقدمه بهانه ای شد تا تولد دوستان آذرماهی الهه ی الهام را به آنها تبریک بگویم: کیوان شیخی مسعوده جمشیدی تولدتان مبارک!!! « هدیه تولد...» تمام دخترکان زنده به گور زنده بودند اگر تو بودی و عصر جاهلیت بود. مرد صحرا بت کلامش را هر چه زیبنده و فریبنده به حریر کعبه می آویخت اگر تو بودی و آفتابت هر روز زندگی آفرین و گرمابخش به زمین مرده می تابید. ** اگر تو بودی و من بودم و تولدت هر روز صبح هر روز ، یک غزل یک ترانه، یک تصنیف یک سبد شعر ناب شورانگیز یک پیاله از آرزو لبریز یک بغل واژگان سحرآمیز نیلی از ناشنیده های ناگفته پیش پاهای تو که چون اهرام باشکوهی و بکر و رمزآلود صادقانه نثار می کردم. ** اگر... اگر تو باشی و من باشم و تولدت هر روز، من خدای زمین و زمان شعر خواهم شد. تولدت بهانه ی شعراست و ولادت شاعر! حسن سلمانی پادشاه فصل ها؛ پاییز!!! شما هم امتحان کنید.سیب را تا سرخ و «حوّایی» نشده و تا « آدم» را هوایی نکرده، ترش و کال بچینید و بخورید؛ با پوست البته! شاید این طوری آدم تر بمانیم! «واژه های فارسی به کار رفته در قرآن»(4)
گرد آوری: 401
دو شنبه 4 آذر 1392برچسب:, :: 9:28 :: نويسنده : حسن سلمانی «دنی ابس» متولد ولز به سال 1923م.ابس در خانواده ای یهودی در کاردیف به دنیا آمد.او درکاردیف،دانشکده سلطنتی لندن و بیمارستان وست مینیستر به تحصیل پزشکی پرداخت و به دنبال آن سالها در لندن در درمانگاه ریه تجربه اندوخت. ابس که هنگام تحصیل دستی در قلم داشت در سال 1948 AFTER EVERY GREEN THING)( پس از هر چیز سبز) را به چاپ رساندونخستین شماره از مجلدات یازده جلدی اشعارش را که شامل "مجموعه اشعار" بوددر سال 1977 منشر کرد . در اشعارش بارها از پیش زمینه ولزی_یهودی الهام گرفته است.همانطور که در نخستین رمانش به نام ASH ON A YOUNG MAN SLEEVE"خاکستری بر آستین یک مرد جوان"(1954) اینگونه عمل کرده است.او در مقام رئیس انجمن شعر خدمت کرده است و چندین دیوان اشعار را ویرایش کرده که آخرینش "شعر آنگلو-ولزی سده بیستم" در سال 1977 بوده است. ابس افزون بر اشعار و رمانهایش ، چندین نمایشنامه ، خود زندگینامه ، داستان کوتاه و آثار مقطعی را به چاپ رسانده است. مترجم :زین العابدین چمانی نام کتاب: خرمگس نویسنده: اتل لیلیلان وینیچ ترجمه: خسرو همایون پور انتشارات: امیر کبیر.چاپ شانزدهم.1391 تعداد صفحات: 423 صفحه دوست عزیزم آقای کلیچ با سخاوتمندی یک هنردوست و فرهنگ پرور « خرمگس» و چند کتاب دیگر را در اختیارم گذاشت تا مثل خودش از خواندن آنها لذت ببرم. من هم وظیف خودم می دانم که شما را در این لذت شریک کنم. هرچند نمی توانم تمام کتاب را به شما هدیه بدهم، اما می توانم اشتیاق خواندنش را در شما ایجاد کنم. خرمگس یک رمان شگفت و سحر انگیز است. نه این که سبک جادویی داشته و یا مثل مجموعه ی هری پاتر و از این دست کتاب ها باشد، نه،...این کتاب خواننده اش را سحر می کند، طوری که باید آن را بخواند ، بعد به کناری بگذارد. ضمن این که بعد از آن هم باید تا مدت ها با « آرتور» و « جما» و « کاردینال مونتانلی» زندگی کند. من این کتاب را در هر شرایطی که فکرش را بکنید در دست داشته و مطالعه کرده ام؛ در اتوبوس، سر کلاس درس ، زنگ تفریح، در پیاده روی سنگفرش کنار بوستان فدک و حتی در شب عاشورا که در آشپزخانه ی هیأت عزاداری، مشغول تهیه ی قیمه ی ظهر روز دهم بودم...
ادامه مطلب ... استاد مجید خادم در نمایشگاه پایتخت خوشنویسی سعدالسلطنه- قزوین پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:پایتخت خوشنویسی,قزوین,مجید خادم,الهه ی الهام, :: 19:26 :: نويسنده : حسن سلمانی موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|